لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ ایران ۱۲:۴۳

روایت دوم: نوید بهبودی| سر نوید را از پشت مورد هدف گلوله قرار دادند


نوید بهبودی مهویزانی ۲۳ سال داشت، خوش قامت بود و عاشق رنگ و زیبایی ها. روستای مهویزانی برای رویاهای بزرگ نوید، کوچک بود. برای رسیدن به رویاهایش خانواده اش را مجاب کرد تا از گیلان، به شهر قدس در حاشیه تهران مهاجرت کنند.

روز ۲۵ آبان، نوید با مادرش از گرانی بنزین حرف زد. روز ۲۶ آبان، اعتراضات به گرانی بنزین که از همان ساعت های اولیه اعلام این خبر در اهواز شروع شده بود به سایر شهرهای ایران رسید. مردم در شهر قدس هم به خیابان آمده بودند، نوید صبح بیست و ششم از خانه خارج شد و به اعتراضات مردمی پیوست. مادر نوید ناهار آماده کرده بود و چشم انتظار که پسرش از در بیاید. حوالی عصر، پسر همسایه تماس گرفت و به پدر نوید گفت که نوید از ناحیه پا زخمی شده است و باید به بیمارستان بروند.

مادر نوید می گوید:" با آنکه شوک شده بودم بخاطر آنکه ماشین نداشتیم تمام راه را تا بیمارستان دویدم. رفتیم بیمارستان اسمش را گفتم، گفتند او را اینجا نیاوردند. رفتیم بهشت رضوان شهریار، دیدیم چراغ ها خاموش است و هیچ خبری نیست. دوباره برگشتیم بیمارستان شهریار، داد و قال کردم، گفتم خانم تو رو خدا اگه پسر من تیر خورده، زخمی شده، اتاق عمل بردین، هرجا بردین، بگین من فقط ببینم پسرم هست یا نه؟ "

التماس ها و اصرارهای مادر نوید باعث شد که اسم نوید را در کامپیوتر سرچ کردند، از مادر نوید پرسیدند با نوید بهبودی چه نسبتی دارد و بعد گفتند بروید کهریزک پسرتان را تحویل بگیرید.

نیروهای گارد ویژه نوید را از پشت سر مورد هدف قرار دادند، تیر وقتی به پشت سر نوید نشست او جان باخت. درست مانند صدها معترض دیگر در شهرهای مختلف ایران که از ناحیه سر، سینه و قلب هدف گلوله نیروهای گارد ویژه، بسیج و یا لباس شخصی قرار گرفتند.

نیروهای امنیتی خانواده نوید را هم مانند سایر خانواده کشته شده های آبان، برای تحویل پیکر فرزندشان مورد فشار قرار دادند مادر نوید می گوید: "شوهرم رفت بیمارستان کهریزک پیکر نوید را تحویلش بگیره، بهش گفته بودن ۳ صبح باید خاکسپاری بشه و ما باید خودمان بالای سرتان باشیم. تو باش و خانومت یعنی فقط پدر و مادر باشند و هیچ کس دیگری نباشد، هیچ کس دیگری نباید بیاد."

پدر نوید مخالفت می کند و می پرسد که جرم پسرش چه بوده است که حتی برای به خاک سپردن پیکرش به او اجازه برگزاری مراسم و عزاداری نمی دهند؟ او به نیروهای امنیتی می گوید: " شما زدین کشتین بعد من ۳ نیمه شب باید ببرم خاکسپاری کنم واسه چی؟! من پیکر فرزندم را می برم شمال."

از پدر نوید تعهد و امضاء گرفتند تا پیکر فرزندش را به شهرستان ببرد، حالا نوید در کنار پدربزرگش در شمال ایران خوابیده است.

مادر نوید می گوید: "من ماهی یکی- دوبار میروم شهرستان. اینجا دلم تنگ می شود. اینجا گریه زاری می کنم آنجا خواهر شوهرهایم هستند. نوید همه کسم بود هرکاری می خواستم انجام بدهم با اون صلاح و مصلحت می کردم. نوید مدل بود، هر چی در میومد، می گفت مامان میدونی امسال چه رنگی در اومد؟ اینو بخر، اونو بخر، این کاروبکن، اون کارو بکن. "

در روز بیست و ششم آبان، ورق در خیابان شهید حمید قربانی برای نوید و خانواده اش برگشت و به کابوسی همیشگی بدل شد. خانواده نوید همچون بسیاری دیگر از خانواده قربانیان آبان ۹۸ در سایه ترس و تهدید زندگی می کنند. حتی در شب تولد عزیز از دست رفته شان نیروهای امنیتی سراغ خانواده نوید رفتند.

مادر نوید می گوید : "تولد نوید نیروی امنیتی منو بازداشت کردند، یک نفر آمد و گفت بچه تو را من کشتم. به بابای نوید هم گفت من بچه تو را کشتم، باز هم می کشم. گفت خوب کاری کردم کشتم. "

مادر نوید را مورد فشار قرار دادند که چرا برای تولد فرزندش عکس های او را در اینستاگرام منتشر کرده است. مادر نوید می گوید با آنها با بی احترامی صحبت کردند. او در پاسخ به رفتارهای توهین آمیز مامورهای امنیتی گفت: " داشتم زندگی می کردم، سر زندگیم بودم. شما نابودم کردین. شما خانه ام را آتش زدین. زندگیم را از هم پاشوندین، دیگه چجوری زندگی کنم؟ با کدام دل با کدوم دلخوشی؟ من که صبح بیدار میشم، دلم خوش نیست و از ته دل نمی توانم بخندم چه زندگی باید بکنم؟"

ماه ها از قتل نوید می گذرد اما فشارهای نهادی های امنیتی بر خانواده اش تمامی ندارد. در حالی که از دادخواهی و محاکمه عامران و عاملان این قتل خبری نیست. هر چند خانواده نوید می گویند نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم.

XS
SM
MD
LG